مسافرها دل نمی بندند چمدان می بندند....
اما من دل بستم و بی چمدانم...
هوای کدر شهرم اکسیژن خالص نفس کشیدن من است...
حریصانه می بلعم هوایش را...
عجیب آشناست این شهر...
خیابان هایش
میدان ها
ساختمان ها
و...
عبور می کنم از شهر خود...
و افسوس میخورم کاش چراغ چهار راه ها کمی بیشتر قرمز می ماند....
13 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/06/26 - 14:24
به به ببين كي اومده
1392/06/26 - 14:41قررربونت گلی
1392/06/26 - 17:26#زیبا بود ب قول خودت #تلخ
1392/06/27 - 16:39مرسی عزیز اره و تلخ...
1392/07/15 - 11:42